جمعه - یکم خرداد 1388

جمعه.

یه روز دیگه از زندگی من.

ساعت 7:30 شب

صبح 9 بلند شدم، تا 10 جلو تی وی بودم، بعد اومدم پایین، تو اتاقم. یه ساعتی بود که داشتم ذخیره و بازیابی می خوندم که داداشم اینا اومدن خونمون که بعد از ظهر با بابام اینا برن باغمون ازگیل بچینن، البته باغ که نه، یه چهل، پنجاه تا درخت بیشتر نداره. رفتم بالا لپ تاپ و وصل کردم ال سی دی واسشون جومونگ گذاشتم. بابام خیلی با جومونگ حال می کنه. مامانمم همیشه باهاش سر جومونگ بحث می کنه :)) . بعد اومدم پایین نشستم سر بقیه درسم که سان زنگید، گفت دارم میام پیشت. یادم افتاد که چن روز پیش زنگیده بود گفته بود مقاله کنفرانسشو میاره پیشم که واسش به صورت پاور پوینت درش بیارم. گفتم. خونم، بیا. گفت شینی(سگ سان) رو هم بیارم تو حیاطتتون دور بزنه؟ گفتم بیارش.

سی مین درسیدم، که تو این سی مین هیچی ازش نفهمیدم. بعد سان اومد. رفتیم تو حیاط یه چهل مینی با شینی بازی کردیم و با هندی کم فیلم گرفتیم، بعد خودمون اومدیم تو اتاقم نشستیم رو پاورپوینت. کنفرانسش در مورد سازمان و مدیریت بود. دو سه ساعتی طول کشید، بابا مامانو داداشم اینا تو این مدت رفتن. کارمون که تمومید، گفتم یهو فیلمایی که از شینی گرفتمو تبدیل کنم که ببره، گذاشتم تبدیل شه، یه لحظه از ذهنم ردید که به خاطر اینکه زمان بگذره، آرشیو 4 سال پیش چتمون با هم رو آوردم :-P کلی خندیدیم و یادش بخیر گفتیم. اون موقعا هم روزایی بودا. فایلاشو با فیلمی که تبدیل کردم رو ریختم رو  کول دیسکش. رفتیم تو حیاط یه نمه دیگه با شینی بازی کردیم، سان هم هی توت میچید میخورد، گفتم بالا درخت هلو نمیری، گفت با این لباسا نمیشه، گفتم اگه میرفتی میشدی کپ پاندا.

ساعت 7 و ربع رفت. منم اومدم نشستم پا کام، اولین کاری که کردم باز کردن پوشه مای ممو بود. ساعت 7:45 شده، برم بشینم بدرسم تا 9:45 بشینیم پا تی وی ببینیم آقای میرحسین موسوی قراره سی مین چی در مورد برنامه های آیندش بگه.

بابا مامانم اومدن، دو تا جعبه ازکیل هم آوردن، نشستم خوردم. موسوی رو هم دیدم. ده دقیقه اول فقط داشت تشکر میکرد، بعد در مورد وضعیت میوه ها صحبت کرد و بعد هم بیکاری و اقتصاد و تورم. یه چند تا خاطره هم از دوران جنگ تعریف کرد که به خاطر پاقدم من تموم شد :-P .

ساعت 10:40 شب

دارم چند تا پی دی اف فارسی رو تبدیل می کنم به ورد که یه مقاله خوب در بیارم واسه درس شبکه. استاد، ده تا تکنولوژی رو گفت که در موردش تحقیق کنیم. ADSL, Wimax, Wi-Fi, Ad-Hec, Vlan, Bluethooth, VoIP, Vod, Broadcast, GPRS، در مورد چهار پنجتاشون مطلب گرفتم. یکشیون که از همه بهتره واسه خودم جمع و جورش می کتم، بقیه رو هم سر هم میارم میدم رفقا استفاده ببرن :-P

ساعت 11:07 شب

سان زنگید، گفت از فردا صبح بریم بدوییم؟ گفتم باشه. قرار شد از فردا، هر روز صبح ساعت 5 پاشیم بریم بدوییم تا شیش و نیم هفت برگردیم خونه، که هم به یونیول برسیم، هم به کارامون.

آپ کنم، برم بخوابم. که فردا کلی کار دارم. هم ذخیره باس واسه امتحان بخونم. هم واسه شبکه باس مقاله جمع و جور کتم.

----

پ 1: شیش سالی میشه با سان دوستم، 4 سال اولش فقط با چت بوده، میخواستیم دوستیمون مجازی باشه، ولی یه زمانی شد که نه من وقت داشتم، نه اون. که همو دیدیم. الانم هر چند وقت یه بار اگه وقت کنیم، همو می بینیم، واسه کار یا گردش و ... .

پ 2: من میبینم. اگه خوشم اومد، انتخاب می کنم. اگه نه، سفید.

پ 3: داداشم که به دنیا اومد انقلاب شد، من که به دنیا اومدم جنگ تمومید.

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ق.ظ http://shamevojood.blogsky.com/#

سلام
از طرز خاطر نویسیتون خیلی خوشم اومد امیدوارم همین جوری ادامه بدین.
موفق باشین.
خوشحال میشم به من هم سری بزنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد